امروز خول شده بودم دم غروبی باهات حرف میزدماحساس میکنم حرفامو میشنوی نادیانادی4 شنبه هفته دیگه میام سر خاکتدلم خیلی هوای اونجارو کردهخیلی بد شدیانمیای تو خوابم چرا؟کاش من جات میمردم که بفهمی تنهایی چقد سختهو کل روز و انتظار میکشی که شب شه تا تو خواب ببینمت اما ...روحت شاد همسرم , ...ادامه مطلب
تو در کدامین سوی اسمان ایستاده ای ؟مگر نرفته ای؟پس چرا هجوم نامت امروز دارد مرا می کشد؟ پس چرا گل های آن گل فروشی هنوز مرا می خوانند؟می خواهند دسته شوند در دستان منو آرام بگیرند روی مزارت... در آن غربت غریبانه ات... گل ها را می آورم...شمع را هم بخاطر می سپارم...تا این سکوت یخی مرا نشکند! تو چه می کنی؟ چگونه پاسخ می گویی تمنای دلم را؟ من تا کی باید در انتظار لحظه ی نگاه تو بشکنم؟ نگاهت را هم دریغ می کنی؟ مگر نگفته اند که اهل بهشت بخشنده اند؟ پس چرا نگاهت را به من نمی بخشی تانورچشمان کم سوی غبار گرفته ی زمانه باشد...تک تک این کلمات رامی گویم وبغض گلویم رامی فشارد...واشک ها...واشک ها... ,نادیا دلدار گلچین,نادیا چت,نادیا کومانچی ...ادامه مطلب
این وبلاگ دیگر بروز نخواهد شداحساس میکنم چیزی واسه گفتن دیگه وجود ندارهمنم و یه کتاب خاطره ازشکه باید یه عمر باهاش بسازماز همتون ممنونواسش شادی روحش دعا کنیدیا حق , ...ادامه مطلب